زندگی ...
.Life is happinessزندگی شادی است.
.Life is joyزندگی لذت است.
.Life is loveزندگی عشق است.
.Life is unityزندگی وحدت است.
.Life is careزندگی مراقبت است.
.Life is faithزندگی اعتقاد است.
.Life is freedomزندگی آزادی است.
Life is peaceزندگی آرامش است.
Life is creationزندگی خلقت است.
.Life is fantasyزندگی خیال است.
.Life is artزندگی هنر است.
.Life is a dreamزندگی یک رویاست.
.Life is a fairy taleزندگی یک افسانه است.
.Life is a mysteryزندگی یک راز است.
.Life is knowledgeزندگی دانستن است.
.Life is delightزندگی شوق است.
.Life is restزندگی آسایش است.
.Life is splendourزندگی باشکوه است.
.Life is natureزندگی گوهر است.
.Life is eleganceزندگی لطافت است.
.Life is Feelingsزندگی احساس است.
.Isn\t itآیا چنین نیست؟
زندگی زیباست ...
وقتی که سکوت بی تو دم می گیرد
فریاد درون سینه ام می میرد
با یاد بهانه ها و شوخی هایت
می خندم و باز گریه ام می گیرد
محمد کلهر
در این مجموعه، یک معلم آموزش زبان انگلیسی بصورت واضح و شمرده از پایینترین سطوح جمله سازی، آموزش را آغاز میکند،امیداست خواسته دوستان اجابت شده باشد
SC : Password
مستی سلامت میکند پنهان پیامت میکند
آن کو دلش را بردهای جان هم غلامت میکند
ای نیست کرده هست را بشنو سلام مست را
مستی که هر دو دست را پابند دامت میکند
ای آسمان عاشقان ای جان جان عاشقان
حسنت میان عاشقان نک دوستکامت میکند
ای چاشنی هر لبی ای قبله هر مذهبی
مه پاسبانی هر شبی بر گرد بامت میکند
آن کو ز خاک ابدان کند مر دود را کیوان کند
ای خاک تن وی دود دل بنگر کدامت میکند
یک لحظهات پر میدهد یک لحظه لنگر میدهد
یک لحظه صحبت میکند یک لحظه شامت میکند
یک لحظه میلرزاندت یک لحظه میخنداندت
یک لحظه مستت میکند یک لحظه جامت میکند
چون مهرهای در دست او گه باده و گه مست او
این مهرهات را بشکند والله تمامت میکند
گه آن بود گه این بود پایان تو تمکین بود
لیکن بدین تلوینها مقبول و رامت میکند
تو نوح بودی مدتی بودت قدم در شدتی
ماننده کشتی کنون بیپا و گامت میکند
خامش کن و حیران نشین حیران حیرت آفرین
پخته سخن مردی ولی گفتار خامت میکند
ز آهم مجویید تأثیر را
پر از بال عنقاست این تیر را
مصوربه هرجاکشد نقش من
ز تمثال رنگیست تصویر را
درین دشت و در، دم صیاد نیست
رمیدن گرفتهست نخجیر را
بنای نفس بر هوا بستهاند
زتسکینگلی نیست تعمیر را
گهی دیر تازیم وگهکعبه جو
جنونهاست مجبور تقدیر را
به خواب عدم هستیی دیدهایم
ز هذیان مده رنج، تعبیر را
گرفتار وهم است آزادیات
صدا میکشد بار زنجیر را
به وهم اینقدر چند خوابیدنت
برآر از بغل پای در قیر را
زرویترش عرضپیری مبر
تبه میکند سرکه ین شیر را
خم قامتت این صلا میزند
که بر طاق نه ذوق شبگیر را
به هرجا مخاطب ادا فهم نیست
برین ساز بشکن بم وزیر را
به تهدید ازین همدمان امن خواه
تسلسل وبال است تقریر را
اگر مرجع زندگی خاک نیست
کلک زن خناقگلوگیر را
زمین تا فلک نغمه? بیدل ست
خمیدنکجا میبرد پیر را
قرآن! من شرمندهی توام :
اگر از تو آواز مرگی ساختهام
که هر وقت در کوچهمان آوازت بلند میشود
همه از هم میپرسند: «چه کس مرده است؟»
چه غفلت بزرگی که میپنداریم
خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.
قرآن! من شرمندهی توام :
اگر تو را از یک نسخهی عملی
به یک افسانهی موزه نشین مبدل کردهام.
یکی ذوق میکند که تو را بر روی برنج نوشته
یکی ذوق میکند که تو را فرش کرده
یکی ذوق میکند که تو را با طلا نوشته
یکی به خود میبالد که تو را در کوچکترین قطع
ممکن منتشر کرده و. . .
آیا واقعاًخدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده ی توام:
اگر حتی آنان که تو را میخوانند و تو را میشنوند
آنچنان به پایت مینشینند
که خلایق به پای موسیقیهای روزمره مینشینند . . .
اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند
مستمعین فریاد میزنند «احسنت. . . !»
گویی مسابقهی نفس است . . .
قرآن! من شرمندهی توام:
اگر به یک فستیوال مبدل شدهای
حفظ کردن تو با شمارهی صفحه
خواندن تو آز آخر به اول
یک معرفت است یا یک رکوردگیری ؟
ای کاش آنان که تو را حفظ کردهاند، حفظ کنی
تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو
آنان که وقتی تو را میخوانند چنان حظ میکنند
گویی قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.
آنچه ما با قرآن کردهایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم.
"دکتر علی شریعتی"